صراحت بیان

صراحت در تبیین حق، صراحت در بیان حق

صراحت در تبیین حق، صراحت در بیان حق

بدترین اشکال و اشکال وارد بر محیط دانشجوئى این است که دانشجو دچار محافظه‌کارى شود و حرفش را با ملاحظه‌ى موقع و مصلحت خیالى بیان کند؛ نه، دانشجو باید حرفش را صریح بزند. البته در کنار این صراحتِ در بیان، صداقت در نیت هم باید وجود داشته باشد .
مقام معظم رهبری ( مد ظله العالی )

طبقه بندی موضوعی
نویسندگان

مکالمات تهرانی

يكشنبه, ۲۶ آذر ۱۳۹۱، ۰۲:۱۱ ب.ظ

توجه شما را به مکالمات زیر، که اخیراً در مرکز شهر تهران انجام شده است، جلب می‌کنیم:
1
مامان: پسرم.
پسر: بله مامان. 
مامان: بیا عزیزم برو سوپری سر کوچه یه ماست و یه شونه تخم‌مرغ بگیر.
پسر: چشم مامان.
مامان: پول تو کشو هست. بیا تا از زیر قرآن ردت کنم. تو راه حمد و قل هو الله بخون. من هم تا بری و ایشالا بیای صلوات می‌فرستم... صبر کن یه کاسه آب هم بریزم پشت سرت که زود برگردی ایشالا... 
[در راستای قتل جوانی با قمه، در مقابل سوپرمارکتی در خانی‌آباد]
::
2
خانم کمالی: خب خانم جمالی، من دیگه کارهام تموم شد، می‌رم خونه.
خانم جمالی: می‌ری خونه؟ یعنی ممکنه دیگه نبینمت؟
خانم کمالی: نه بابا. هنوز دارن تخریب می‌کنن.
خانم جمالی: خب خدا رو شکر، پس هنوز گودبرداری رو شروع نکرده‌ن؟
خانم کمالی: نه. فکر کنم چند روز دیگه هم عمرمون با دنیا باشه. 
[در راستای ریزش هرروزه خانه‌ها بر اثر گودبرداری غیراصولی خانه‌های مجاور]
::
3
مسافر: آقا این اتوبوس میدون قیام هم ایستگاه داره؟
راننده: بعله.
مسافر: پس بی‌زحمت در عقب رو هم بزنید.
راننده: وصیت‌نامه‌ نوشتی؟
مسافر: لازمه؟
راننده: بعله که لازمه، یهو دیدی کف خیابون باز شد رفتیم تو زمین. من مسافر بی‌وصیت‌نامه سوار نمی‌کنم. در عقب رو هم می‌زنم، اما از من به تو نصیحت، خودت با ماشین من بیا، عیالت با ماشین بعدی بیاد، که اگه یکی‌تون رفتین تو زمین، اون‌یکی باشه بچه‌ها رو بزرگ کنه.
[در راستای نشست خیابان مولوی و ایجاد حفره‌ای با قطر ده متر]
::
4
آقای خانه: خب خانم، من رفتم سر کار، کاری چیزی نداری؟
خانم خانه: نه عزیزم، برو به سلامت. ببینم، اسپری فلفلت رو برداشتی؟
آقای خانه: برداشتم.
خانم خانه: پنجه‌بوکست رو برداشتی؟
آقای خانه: برداشتم.
خانم خانه: شوکرت رو برداشتی؟
آقای خانه: برداشتم.
خانم خانه: کلاهخودت رو برداشتی؟
آقای خانه: برداشتم.
خانم خانه: مینی آرپی‌جی‌ت رو برداشتی؟
آقای خانه: اونو قرض دادم به داداشم. می‌خواست بره بانک چک نقد کنه.
خانم خانه: یادت نره ها، صدای موتور که شنیدی، شمشیرت رو بکش.
آقای خانه: باشه، چشم.
خانم خانه: برو خدا به همراهت، ایشالا برگردی.
[در راستای زورگیری‌های مسلحانه اخیر]